by : x-themes




همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!...گفتم:می دونم!


گفتن:این یعنی دوستت ندارهااااا!...گفتم: می دونم!


گفتن:خره یه روز میذاره میرها تنها میشی !...گفتم:می دونم!


گفتند:پس چرا ولش نمی کنی؟...


گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم
 



نظرات شما عزیزان:

نیلوفر
ساعت10:21---22 آبان 1390
نمی دونم در مورد این پستت چی باید بگم ...
فقط میتونم بگم عالی بود.... عالــــــــــــی


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت0:05---21 آبان 1390

قايقی خواهم ساخت‌، خواهم انداخت به آب‌، دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچ كسی نيست كه در بيشه عشق، قهرمانان را بيدار كند
قايق از تور تهی، و دل از آرزوی مرواريد
هم چنان خواهم راند. نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دريا-پريانی كه سر از خاك به در می آرند...
هم چنان خواهم راند
هم چنان خواهم خواند: دور بايد شد، دور


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت18:47---19 آبان 1390
وقتی 18 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

... وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری .بعد از کارت زود بیا خونه

وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری...!


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت18:44---19 آبان 1390
ایــــــــن روزهــــا . . .
مــــــــن خـــــــــدای سکوتـــــــــــ شده ام
خفقــــــــان گـــــرفته ام تـا . . .
آرامــــــــش اهالـــــــــی ِ دنــیا
خــــــــــط خطــــــــی نشـــود . . . . . . . .


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت18:39---19 آبان 1390
از کابوس متنفرم! امّا، امّا دوست دارم بخوابم،

تازگی‌ها کابوس‌هایم با بیدار شدن شروع میشوند...


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت18:37---19 آبان 1390
ﺭﻭﺣﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ…
ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ….
ﭘﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ…
ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ:ﻣﻦ ﺩﯾﮕــﺮ ﺑﺎﺯﯼ
ﻧﻤﯿﮑـــﻨﻢ


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت18:34---19 آبان 1390
دلم که می گیرد ٬ آرام خودم را در آغوش می گیرم ...
خـــودم به تنهـــایی ٬
دست نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم :
" گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ...

خودم به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم ! "


کلبه ی کاغذی
ساعت17:25---19 آبان 1390
سلام عزیزم بعضی ندونستن ها از دونستنش بهتره.ولی در این مورد کاش می دونستی و می تونستی..........
بروزم با شیشه ی......


PΞSΛЯΞ ŦΛηHΛ
ساعت15:27---18 آبان 1390

گاهی عکسی را می سوزانیم
گاهی عکسی ما را می سوزاند
گاهی با دیدن یک عکس ساعت ها گریه می کنیم
گاهی سالها با یک عکس زندگی می کنیم
و گاهی دیدن یک عکس یـعـنــی پــایـــان.....!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, 11:14 |- ندا -|

ϰ-†нêmê§