by : x-themes


به زخمهایم می نگری ... ؟!



درد ندارند دیگر ...



روزی که رفتی ،

...

مرگ تمام درد هایم را با خودش برد !



مرده ها درد نمیکشند ... !



حرف آخرم این است ...



برنگرد دیگر !!



زنده ام نکن ... !


†ɢα'§ : <-TagName->
سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, 16:28 |- ندا -|

کاش در این لحظه که دلم گرفته است در کنارم بودی عشق من
کاش در کنارم بودی و مرا آرام میکردی
در این لحظه  به یک نگاهت نیز قانعم ،عزیزم
حتی همان یک لحظه نگاه مهربانت نیز مرا آرام میکند.
ای تنها همدم لحظه های زندگی ام ، در این لحظه بدجور به وجودت نیاز دارم،
حالا که دلم گرفته کسی را جز تو ندارم ، که مرا آرام کند ،
مرا  از این حال و هوای پر از غم رها کند.
در این لحظه که دلم گرفته ، بشنو درد دلهایم را عشق من ،
تویی که تنها امید منی ، تویی که تنها همدم لحظه های تنهایی منی
بیا  در کنارم ،
خیلی بی قرارم،
میدانی در این لحظه چه آرزویی دارم؟
سر بگذارم بر روی شانه هایت و…
شانه های خیست ، دل آرامم ، نمیخواهم زمان بگذرد ،
نمیخواهم لحظه ای حتی دور از تو باشم
سر میگذارم بر روی سینه ات ، گوش میکنم به صدای تپش قلبت ،
تا بیش از اینکه آرامم، آرام شوم، در گرمای آغوش مهربانت گرفتار شوم
در این لحظه هیچ چیز جز آغوش تو و یک سکوت عاشقانه نمیخواهم…

 


†ɢα'§ : <-TagName->
یک شنبه 27 آذر 1390برچسب:, 13:19 |- ندا -|

چه غم انگیز است از بین رفتن رویاها و لحظه های زیبای زندگی!

چه خوفناک است رویای بی تو بودن!

چه وحشتناک است نابرابری ها در صف طویل بی قراری و

ساعت های بیداری شب در نگاه یک خفته ی خاموش و زنگار ناامیدی در دل من!

چه شب ها و چه روزها که هیچ و پوچ از پی هم در رویای با تو بودن گذشتند!

چه رویای وهم انگیزی!

 


†ɢα'§ : <-TagName->
شنبه 26 آذر 1390برچسب:, 14:16 |- ندا -|

پسر نگاهی به دختر کرد و گفت:حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم

دختر با بی میلی قبول کرد

پسر چشاشو بست و گفت:کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم...

بعد به دختر گفت:حالا تو ارزوتو بگو

دختر چشاشو بست و خیلی بی تفاوت گفت:کاشکی همین الان دنیا تموم بشه...

وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط

چند تا حباب روی آب دید!!!


†ɢα'§ : <-TagName->
جمعه 25 آذر 1390برچسب:, 14:28 |- ندا -|


  دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده.

  خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم.

  به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم.

  دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.تو را کجا مي توان ديد؟

  در آواز شب اويز هاي عاشق؟

  در چشمان يک عاشق مضطرب؟

  در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

  دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم.

  و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي.

  اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز
  بخوانم.

  کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم.

  مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به
  دنيا نيايند.

  مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود.

  مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو
  هديه نشود.

  دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

  دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد.

  دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.

  دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.

  دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.

  دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره.

 


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, 12:3 |- ندا -|

 

به دلم افتاده بود امشب حتما خوابتو می بینم...

آنقدر خوشحال بودم که تا صبح خوابم نبرد.


†ɢα'§ : <-TagName->
جمعه 11 آذر 1390برچسب:, 18:21 |- ندا -|

 

کاش … کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …



اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود



دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …



سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!



دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،



بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …



بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند …



بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،



اما هیچ کسی نمی فهمد


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, 10:50 |- ندا -|

جدا که شدیم

هر دو به

یک احساس رسیدیم

تو به فراغت

من به فراقت

یک حرف تفاوت که مهم نیست...


†ɢα'§ : <-TagName->
دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, 12:30 |- ندا -|

سلام

دلم خیلی گرفته

امروز روزیه که....

روزیه که دلم شکست

درست یک ماه پیش توی همچین روزی بود که صدای شکستن دلمو شنیدم

شنیدمو هیچی نگفتم

الان یه ماهه که ندیدمش

دلم شکست وقتی دیدم داره نگاش میکنه

دلم شکست وقتی دیدم حواسش پرته اون شده

دلم شکست وقتی,وقتی فهمیدم دوسم نداره

دوسم نداره

دوسم نداره

دوسم نداره....


†ɢα'§ : <-TagName->
شنبه 5 آذر 1390برچسب:, 19:6 |- ندا -|

 آرزوهایت بلند بود

 

دست های من کوتاه

 

تو نردبان خواسته بودی

 

من صندلی بودم

 

با این همه

 

...فراموشم مکن

 

وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای

 

وبه ماه فکر می کنی.


†ɢα'§ : <-TagName->
جمعه 4 آذر 1390برچسب:, 19:22 |- ندا -|



تقصير خودمــــونه



بعضي ها عددي نبودن ُ ما اونها رو به تـــوان رسونديم


†ɢα'§ : <-TagName->
چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, 12:47 |- ندا -|

ϰ-†нêmê§